:.★★:.

مامان قشنگم منو ماهی صدا می کنه. همیشه دلم میخواد بخندم و بخندونم...

:.★★:.

مامان قشنگم منو ماهی صدا می کنه. همیشه دلم میخواد بخندم و بخندونم...

آخرین روز دانشگاه..

سلام به همگی. خوبین که ایشالا؟


امروز(دیروز) آخرین روز دانشگاهمون بود. چقدر زود گذشت...۴سال از عمرمون مثل باد رفت... امروز در عین حال که خیلی خوش گذشت٬ اما خیلی دلمون گرفته بود.کلی عکس گرفتیم٬ کلی گپ زدیم. انگار تازه به هم رسیده بودیم٬ انگار ۴ساله همو ندیدیم! آخرین کلاسمون با دکتر وحید بود که همیشه به من می گفت تو همش من پیرمردو اذیت می کنی!یادش بخیر... عجبا! اصلا نمیتونم حیرتمو پنهان کنم...

 

پریروز هم پروفسور منوچهر آریان پور فرزند دکتر عباس آریان پور(آقایون دیکشنری!) از امریکا دعوت شده بود به دانشگاهمون و سخنرانی و خاطره و آره و اینا! خوش گذشت.

 

دوشنبه هم امتحان ترجمه نوارو فیلممونو دادیم. بد نبود. تا تونسته بود سوال داده بود تازه کلهم اجمعین ۶نمره داشت!یه مراقب دهشناک هم آورده بود بالاسرمون که کلی تهدید کرد که تقلب نکنید و اینا... منم از دیکشنری گوشیم نهایت استفاده رو کردم!هااااایییی!

 

شروع کردم به پاک کردن خاطره ها و یادگاری ها. هیچ دلم نمیخواد چیز خاصی منو یاد فرد خاصی بندازه. متنفر شدم از مرور خاطره و حفظ یادگاری. به نظر من یه نوع اتونازی محسوب میشه اینکار! شایدم اشتباه باشه ولی اینجوریاس دیگه!

 

امروز(دیروز) واسه کلاس دکتر وحید کنفرانس گروهی داشتیم. تا اومدم شروع کنم به افاضه فضل٬ حضرت استاد فرمود: حالا خویه وقتی داری سخنرانی میکنی بچه ها حرف بزنن و گوش ندن؟ گفتم آره خوشحال باشن چه عیبی داره؟ گفتند: ناراحت نمیشی؟ گفتم: نه اتفاقا اینجوری بهتره!چون اگه یه جا رو اشتباه بگم هیشکی متوجه نمیشه!!!! نشاطی رفت!

 

الان داشتم با یکی از همکلاسی های بسیار عزیزم به اسم ستاره چت می کردم. جفتمون گریه مون گرفته بود. واقعا حیف بود انقدر زود از هم جدا شیم.واقعا قدرشو ندونستیم.موقع خداحافظی٬ یه بارون ملایمی شروع شد و با متفرق شدنمون تموم شد. انگار دل آسمونم گرفته بود. انگار همین دیروز بود که ناراحت و عصبی رفتم خونه و گفتم من دیگه نمی خوام برم دانشگاه!ترم اول بود و هفته‌ی اول. حسابی ترسیده بودم. چشمی به هم زدیم و دنیا گذشت...

 

یکشنبه که از دانشگاه رسیدم خونه، دیدم مامان و خواهرم مشکوک می زنن!

پرسیدم چیزی شده؟!!خواهرم جلوی چشمامو گرفت و مامانمم دستمو گرفت بردنم سمت اتاق و چشمامو باز کردم...اگه گفتین چی دیدم؟!!!
یه جوجه گنجشک بسیار کوچولو و ظریف توی یه جعبه ی کفش!

با کلی ذوق ورش داشتم و البته با نگرانی گفتم این طفلکی کجا بوده؟

خواهرم گفت وقتی از سرکار برمی گشته اینو دیده که نزدیک یه مدرسه ی پسرونه افتاده بوده روی زمین و برای اینکه بچه ها اذیتش نکنن آوردش خونه.البته گفت جنازه ی یه گنجشک بزرگ نزدیکش بوده و ممکنه مامانش مرده باشه.

حالا من شدم مامان جوجو و فقط از توی دست من آب و غذا می خوره!

نمی دونین چقدر ملوسه. دفعه ی بعدی عکسشو می ذارم براتون.

 

بذارین یه دوتا سوتی دیگه هم از بچه ها بگم و برم!

 

چندی پیش توی محوطه ی دانشکده ایستاده بودیم و از گرمای شدید به ایستک پناه برده بودیم که زهره٬ این همیشه در صحنه ی عزیز یهویی گفت:

وای چقدر خلوت شد! ماها یه نگاه اطراف انداختیم دیدیم جمعیت همون جمعیته و نه تنها خلوت که شلوغترم میشه! با تعجب گفتیم کجا خلوت شد؟!! گفت: نه منظورم این بود که سایه شد!!

 

یه روزم سر ظهر رفتیم واسه ناهار ساندویچ بگیریم٬ تابا نگار وارد فست فودیه(!!!) شدیم هیچکس نبود. به آقاهه سفارش دادیم و حساب کردیم و فیش رو گرفتیم.داشتیم باهم گپ میزدیم تا یه ده دقیقه بعد آقاهه شماره قبضمونو خوند. نگار با هیجان فیش رو از دست من قاپید گفت ببین شماره فیش ما چنده؟!!!با حیرت گفتم نگار؟گفت هان؟! گفتم اینجا که به جز ما کسی نیست!! گفت: آهان راست می گیااااا!!!

 

یا مثلا قرن ها پیش که با ماشین پدیده خانوم اینا بودیم٬ من هی سر به سرش میذاشتم اونم می خندید شدید٬ یه دفعه با لحن تهدید آمیزی گفت: ماهی صاف بشین وگرنه به جای خیابون میرم تو «پیاده روی » هاااااا!!‌  (بخوانید پیاده رو!)

 

انگار امشب خوابم نمیاد!(۳:۳۰ بامداد)

 همینجور دارم حرف میزنم! باشه چشم میرم دیگه!

دوستتون دارم٬ مواظب خودتون باشید تا به زودی...

پ.ن: حال شکلک گذاری ندارم!شاید وقتی دیگر!

پ.ن۲: دفعه ی بعدی یه خبر باحال بهتون می‌دم! فداتون!

پ.ن۳:شکلک هم گذاشتیم!

نظرات 18 + ارسال نظر
ارتباط چهارشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:46 ق.ظ http://www.ertebat.blogsky.com

برگ در انتهای زوال می افتد و میوه در انتهای کمال
بنگر که چگونه می افتی
چون برگی زرد یا سیبی سرخ ؟
---------------------------------------------------------
بکاریم نهالی سر هر پیچ کلام ...

به به!

مانی چهارشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:22 ق.ظ http://darkdeception.persianblog.ir/

درود
عمر گران می گذرد خواهی نخواهی
سعی بر ان کن نرود رو به تباهی
می دونم چه احساسی داری .به هر حال این واقعیت زندگیه.خودتو برا مراحل بعد اماده کن
بدرود

درود به روی ماهت عزیزم!
واقعا شعر به جا و مناسبی رو یادآور شدی.
اما دوران دانشگاه چیز دیگه ای بود...
شاد باشی دوست گلم

حنا چهارشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 05:57 ب.ظ http://www.manam-hana.blogfa.com

سلام ماهی جون
تبریک میگم که دانشگات تموم شد اما مطمئن باش از امروز به بعد حسرت لحظه لحظه دوران دانشجوییتو میخوری و دلت واسه اون روزا تنگ میشه.

سلام حنا جان
خوبی؟ مزرعه خوبه؟!! ممنونم از تبریکت ولی واقعا دلم گرفته
خیلی حیف بود...
شاد باشی عزیزم

happyboy چهارشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:01 ب.ظ http://dogole.persainblog.com

سلام ماهی خانم
یه مشکلی برای وبلاگ من پیش اومده و من می خوام اگر ممکنه لینک به ص من رو با عنوان و آدرس زیر عوض کنی
๑۩ دوگوله=ترجمه بهترین مطالب ۩๑
http://dogole.persianblog.ir/

با تشکر

بهارین پنج‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:58 ب.ظ http://baharin.blogsky.com

سلام ماهی گلم!
حیفه که تموم بشه...اگر ما هم سر موقع خودش رفته بودیم دانشگاه الان سال اخر بودم...ولی با یه سال تاخیر...سال اینده فارغ التحصیل می شم...واقعا که حوصله می خواد...ولی می دونم بعدا حسترش و می خورم...
از خوندن سوتی ها هم نهایت لذت و بردم!!!

سلام خانومی
واقعااااااااااااا حیفه قدرشو بدون نافرم!
کاش منم یه سال دیر رفته بودم به جاش الان یه سال دیگه داشتم!!
شاد باشی عزیز دلم
بوس بوس

شروین پنج‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:02 ب.ظ http://www.7fun.persianblog.ir

سلام اگه از کرج کسی این نظر میخونه بیاد پیش من کارش دارم حتما بیاد
در ضمن من آپم یه آپ توپ دیگه

سلام
مثل اینکه با شما کار دارن!

تازه وارد پنج‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:19 ب.ظ

سلام! مبارکه! بالاخره دکتر شدی؟ آمپول هم می‌زنی؟ :))
آدم وقتی درسش تموم می‌شه تا یه چند روز توی یه رخوتیه که با هیچی قابل مقایسه نیست! البته خودمو می‌گم! اگه بشه بهش گفت آدم :)

سلام از ماست تازه وارد عزیز
سلامت باشی. دکتر شدم که زبان بچه هاتونو دراز کنم!نه یعنی تقویت کنم!!
از کی تاحالا فرشته ها اومدن قاطی آدما؟!!
نه داداش بفرما برو تو گروه خودت تا دعوا نشده!!
با حرفتون کاملا موافقم. هرچند هنوز امتحانا مونده ولی دیگه هیچ چیزی نمیتونه دلمونو به دانشگاه رفتن خوش کنه...
شاد باشید.

ایکاروس جمعه 10 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:04 ق.ظ http://eakaros.persianblog.ir/

درود بانوی ناپیدای دریاها
فرخنده گی اتمام درس و مشق را از ایکاروس پذیرا باش و از اینکه تازه قدم در راه بی پایان کار و زنده گی می شوید برای شما آرزوی صبر و کفش آهنین دارم.
خوش وقت از دیدن نظر شما- ایکاروس

درود بر ایکاروس عزیز
من همیشه ترجیح میدم با پاسخ خودم
زیبایی جمله های ناب شما رو از بین نبرم..
شاد باشید و جاوید.

بلوط جمعه 10 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:46 ق.ظ

سلام دوستم:)
من که دانشگاه نرفتم ولی می دونم( یعنی از بقیه شنیدم!) که دوره ی 4سال کارشناسی خاطره انگیزترین دوره ی یک محصل محسوب میشه.
هرچند که شما گفتی دلت نمیخواد خاطره ها رو تو دلت نگه داری(چشمک)
راستی نگفتی از چه رشته ای ایشالا داری فارغ التحصیل میشی؟
خوب و خوش باشی خانوم:)

سلام عزیزم
این دوره هم مثل دبیرستان یا خدمت سربازی یا هر مرحله ای که یه مدت با یه عده دوست میشی و میشن مثل خانوادت هستش که جدایی و دوری خییییییلی سخت میشه. ما حتی دلمون برای اونایی که پشت سرمون حرف می زدن هم تنگ میشه ببین دیگه چه خبره!!
من از رشته ی مترجمی زبان انگلیسی دانشگاه اصفهان فارغ شدم!
شاد باشی عزیزم

آرش خان جمعه 10 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:03 ب.ظ http://www.setarehbaran.blogsky.com

آخررررررررررررررررررررررررررررررررررررر

ای جااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااانم!

آرش جمعه 10 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:07 ب.ظ http://www.setarehbaran.blogsky.com

سلام ماهی خانوم
از صمیم قلب به شما بانوی سخت کوش تبریک می گویم که پس از تحمل سختیها ٍمرارتها و مصائب فراوانی که در طول دوران تحصیل خویش متحمل شدید به مقام بلند مرتبه کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی نائل شدید.
از خداوند متعال علو درجات را برای شما و خانواده محترمتان آرزومندم.
من الله توفیق
سید آرش طویل زاده
۱۰/۳/۱۳۸۷

سلام آرش جان
منم همه ی اینا رو بهت تبریک می گم!
تازه تو که کلی خوشحالی که داره تموم میشه.
پس ایشالا بعد از اتمام کلاسات منم همین پیام رو برات عینا کپی میکنم!
یعنی حتی نیاز نیست اسم رشته ی تحصیلی رو هم عوض کنم چون مثل همیم. ولی عمری بود هاااااااا!ایشالا دوستاتم همشون به سلامتی فارغ بشن تا خیال ماهم راحت بشه!!:دی
شاد باشی عزیزم

آرش جمعه 10 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:12 ب.ظ http://www.setarehbaran.blogsky.com

ببخشید یه خواهشی داشتم ممکنه این قسمتهای سوتی های پدیده خانوم بیشتر کنین.چون منو واقعا تحت تاثیر قرار داده.من فکر کردم ایشون فقط در نوشتن مطالب و املای فارسی مشکل دارن اما با این مطلب شما پی بردم که سر کار خانوم در بیان مطلب هم مشکل دارند و در عجبم چه جوری به تحصیل علم در رشته زبان انگلیسی پرداختند.اگه انگلیسیشونم به خوبی فارسیشون باشه که محشره.

والا راستش آرش جون چون پدیده خانوم یه کم از لحاظ چثه از من عظیم تر هستن٬ اینه که اگه ممکنه بیشتر از سوتی های اون دوتای دیگه بخواین! ولی حالا چون شما صاحب حق آب و گل هستید اینجا٬ اینو سفارشی یواشکی برات می گم:
رفتیم تریای دانشکده من آویزون پدیده شده بودم که برام چیپس بخره٬
بالاخره کوتاه اومد و جلوی جمعیت کثیری که اونجا بودن با کلافگی و با صدای بلند گفت:
چپس چینده؟!!! (=چیپس چنده؟!)--------> نشاطی رفت!!

اشکان شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:11 ق.ظ http://www.a5hkan.blogsky.com

سه-چهار دقیقه سکوت به احترام ورود اولین دلتنگی
می دانم سهمی ار روز آمدنت نخواهم داشت
دیشب جای آخرین نگاهت را ،
در انتهای چشمانم به خاک سپردم
که برای تقدیر اینچنین زخمی
یک علامت سوال ، جواب تمام بودن ها بود

بله!

علی سلطانی مجد شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:51 ق.ظ

جالب بود

مرسی

فرزاد شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:51 ب.ظ http://petti.blogsky.com

قربون ماهی گلم بشم.
من بی معرفت شدم؟!
آره خب راس میگی !
اما دلیل دارم خب !
نه که یه خورده بو میدی.. من از بو ماهی بدم میاد !(شوخی ناراحت نشی)(چشمک)
اینه که تصمیم گرفتم کمتر بیام..
اما حالا مث اینکه گل گذاشتی تو وبلاگت بوی خودت دیگه نیست:دی
از این به بعد بیشتر می سرم بهت !
البته بد نیست شما هم یادی از ما بکنیییی هاااااا.
قربونت برم عزیزم
خدافظ

علیک سلام!
مرسی من خوبم تو خوبی؟!!!:دی
تو اگه مثل گربه سرتو نکنی توی تنگ بلوری٬ بوی منو نمی فهمی!
حالا رسیدی بازم بیا
شاد باشی دوست عزیز

علی سلطانی مجد یکشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:43 ق.ظ

سلام ممنون از لطف شما
بله حتما ارسال کنید
لطفا ادرس ایمیلتان را برام ایمیل کنیدتا نشانی پستی را براتون بفرستم . ممنون

سلام
خواهش میشه
من نسخه ی تایپ شده ی اونو برات می فرستم
امیدوارم خوشتون بیاد
شاد باشید

شروین یکشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:24 ب.ظ http://www.shahriyareman.blogsky.com

سلام سلام
منم آپم سر می زنی؟

سلام
اومدم خانوم خوشگله
بوس بوس

مانی چهارشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:39 ق.ظ http://darkdeception.persianblog.ir/

سلام ماهی خانومی
در مورد عکس بگم که دلم واسه پسراتون سوخت!!طفلکیا!!
تو هم می دونم هر جا هستی بیشترین فاصله رو از این استاد گرام داری!!!(حال کردی روانشناسیو)
این بچه گنجیشک بدبختم بذار بره یا بده به من کباب کنم بدم گربه همسایه ثواب داره به خدا(رقت قلبو حال کن)
دندونه عقل!!واسه من که کج در اومده باید بدم بندازنش بیرون.!!
بدرود عزیز بدرود

سلام عزیزم
واسه چی دلت به حال این ... زاده ها سوخت؟!!!:دی
تو روانشناسی معکوس خوندی عزیزم؟!!!!
در مورد گنجشک من از این شوخیا نکن که در مورد گنجشکاتون شوخی های مستهجن می کنماااااااااااا!!!
مال من تازه جوونه زدی همش بهش زبون می زنم!
واسم خیلی جالبه تو این سن دندون در آوردن!
نوستالژی دندون شیری!!
شاد باشی گلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد