سلام به همه ی شما دوستان نازنینم
امیدوارم همگی شاد و سرحال باشید.
شرمنده که دیر میام و دیگه حتما همگی در جریان آخر ترم و این حرفا هستید!
دانشجویان نمونه ای مثل ما که کل ترم سخت تلاش کردن در راستای درسخوانی و جزوه نویسی(!!!!) حالا باید همشو یه جا جبران کنیم!
این اوج بدبختی و مصیبت واسه قشر دانشجوییه!
پس اگه تاخیری بود ببخشید به بزرگواری خودتون قول میدم بعد از امتحانا از دلتون در بیارم!
برای همه ی اونایی که درگیر امتحانات میشن از جمله ماهی خانومتون
دعا کنید که این آخر کاریه پاس شیم بره!
اینم چند تا داستان جالب. امیدوارم دوست داشته باشین...
***********************************************************
مشغله
روزی هیزم شکنی در یک شرکت چوب بری دنبال کار می گشت و نهایتا" توانست برای خودش کاری پیدا کند. حقوق و مزایا و شرایط کار بسیار خوب بود، به همین خاطر هیزم شکن تصمیم گرفت نهایت سعی خودش را برای خدمت به شرکت به کار گیرد. رئیسش به او یک تبر داد و او را به سمت محلی که باید در آن مشغول می شد راهنمایی کرد. روز اول هیزم شکن 18 درخت را قطع کرد. رئیس او را تشویق کرد و گفت همین طور به کارش ادامه دهد. تشویق رئیس انگیزه بیشتری در هیزم شکن ایجاد کرد و تصمیم گرفت روز بعد بیشتر تلاش کند اما تنها توانست 15 درخت را قطع کند. روز سوم از آن هم بیشتر تلاش کرد ولی فقط 10 درخت را قطع کرد. هر روز که می گذشت تعــداد درخت هایی که قطع می کرد کمتر و کمتر می شد. پیش خودش فکر کرد احتمالا" بنیه اش کم شده است. پیش رئیس رفت و پس از معذرت خواهی گفت که خودش هم از این جریان سر در نمی آورد. رئیس پرسید:" آخرین باری که تبرت را تیز کردی کی بود؟" هیزم شکن گفت:" تیز کردن؟ من فرصتـی برای تیز کردن تبرم نداشتم تمام وقتم را صرف قطع کردن درختان می کردم!"
شما چطور؟ آخرین باری که تبرتان را تیز کرده اید کی بود؟!
نویسنده حمید رضا بهلولی
********* ********* ********* ********* *********
زندگی خروسی
کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت. یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد. بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود. مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگهدارد تا جوجه به دنیا بیاید. یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد . جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست. او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد که تو بیش از این هستی. تا این که یک روز که داشت در مزرعه بازی می کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند. عقاب آهی کشید و گفت ای کاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز کنم.
مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند بپرد اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد. اما هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم کم کم باور کرد.
بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی خروسی، از دنیا رفت.
توهمانی که می اندیشی، هرگاه به این اندیشیدی که تو یک عقابی به دنبال رویا هایت برو و به یاوه های مرغ و خروسهای اطرافت فکر نکن.
********* ********* ********* ********* *********
فرشته بیکار
روزی مردی خواب عجیبی دید.
دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند. هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دیدکه سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند. مرد از فرشته ای پرسید: شما چکار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد، گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم.
مرد کمی جلوتر رفت. باز تعدادی از فرشتگـــان را دید که کاغذهـایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند.
مرد پرسید: شماها چکار می کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت: اینجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم.
مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است. با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟
فرشته جواب داد: اینجا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند.
مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟
فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافیست بگویند: خدایا شکر.
**************************
دوستتون دارم، مواظب خودتون باشین تا به زودی...

ااااااااااااااووووووووووووووووووووللللللللللللللل
سلام
داستان های خیلی قشنگ و عبرت اموزی بود
مخصوصا اخریش:)
ای گفتی امتحان........من هم امتحانام داره شروع میشه:(
از بار غم جزوه و درس مهجورم
استاد ندادی ام نمره و اکنون بی حال
از ترم گذشته تا کنون مشروطم
وبلاگ من به روز شده است....اگر قهر نیستید منتظر حضور سبز شما هستم
موفق باشید....شوریده
من رو یاد برنامه زار راه نرفته انداختی البته این درباره کل زندگی بود نه بخش زناشوییش.
ولی با آخری خیلی حال کردم. از این به بعد بیشتر خدا رو شکر می کنم. مرسی که یاد آوری کردی
به به ماهی خانم..
افتخار دادین !
قدم رنجه فرمودین...
ما می پنداشتیم که دیگر دوستی مثل شما نداریم !
مسافرت خوش گذشت؟!
بیشتر از آپ هایتان ما را با خبر سازید...لطفا !
مرسی
درودددددد
ایشالا امتحاناتو خوب بدی .از داستان ها هم ممنون .من از داستان "مشغله" خیلی خوشم اومد.
بدرود
سلام
اگر قهر نیستید ما اپ کردیم
موفق باشید....شوریده
سلام
عالی بود و مرسی بهم سر زدی و معذرت که دیر امدم
موفق باشی دوست عزیز[گل]
دیشب در خیال خویش عکس ان دلبر کشیدم
ذلت بی حد بردم و زحمت بسیار کشیدم
اول از نقشش گرفتم تا بسازم خرمنی از گل
از پریشانی چو ماری واژگون از سر کشیدم
می کشیدم چشمان شهلای خمار الود او را
مستی چشمش چو دیدم پر زمی ساغر کشیدم
می کشیدم ابروانش بر سخ بر صفحه دل
وای از این ابرو کشیدن ناگهان خنجر کشیدم
صبح شد دیدم حسرتا بر صفه دل
عکس مولایم علی حیدر کشیدم
موفق باشید....شوریده
سلام!
آپم
بدو بدو بیا!
منتظرتم!
بدویی ها!
قربانت یک آدم اینجوری!
ممنون از حضورت
قطعا دوستان خوبی خواهیم بود جانم
شما هممثل من شیفته ی داستان های کوتاهین ؟
شاد باشی گلم
سلام داستانهات قشنگ بودن خوشحال شدم که اومدی
سلام
توی این چند وقته برای خیلی ها دعا کردیم که موفق بشن(انشاالله که بشن) ولی جوابی نرسید..
برای شما دعا میکنیم اگه به نتیجه رسید خبرمون کنید تا برای خودمون دعا کنیم..
داستانهایی زیبایی نوشته بودی که باید قدری رویشان تامل کرد...
موفق باشید.
سلام جالب بود مثل همیشه
موفق باشید
عیدتونم مبارک باشه
سلام
بابا فکر کنم شما بین ترم یه نیم نگاهی به کتابا کردین.
من که این روزا اصلا وقت نمی آرم.
آخ جوووووووون بازم داستان کوتاه!
سلام یادم رفت! سلام
ماهی جان دستت درد نکنه انصافا داستانای قشنگی انتخاب میکنی.
این بار هم خیلی داستانای قشنگی بود مخصوصا داستان مشغله .
داستان فرشته بیکار هم تکون دهنده بود!
بازم ممنون...
خلاصه ماهی خانوم خیلی ارادت داریم...
انشاالله تو امتحانات هم موفق میشی مخصوصا اگه با دوستات گروهی درس بخونین که دیگه عالی میشه!
ما که دعاگو هستیم.
در پناه خدا باشی.
سلام ماهی خانوم
خوبی؟
داستانات قشنگ بودن
خصوصا اون جوجه عقابه...در واقع هر باوری و اندیشه ای از خودمون داشته باشیم همون هستیم....امیدوارم باورمون نسبت به خودمون همیشه مثبت باشه...
راستی ماهی جون تو که من و لینک نکردی؟
چی شد پس؟
نکنه دوستم نداری(گریههههههههههههههههههههه)
سلام خانم کم پیدا
چطوری؟ خوبی؟ زنده ای؟
خوب خدا رو شکر !!!!!!!!!!!
بد نیست یه سری بزنی !!!
خوش باشی
(¯`v´¯)
`*.¸.*´ٍٍ
¸.•´¸.•*¨) ¸.•*¨)
(¸.•´ (¸.•´ .•´ ¸¸.•¨¯`•
_____****__________**** _______
___***____***____***__ *** ______
__***________****_______***____
_***___سلام___**__سلام__***___
_***____::::من آپم::::______***___
_*** ____________________***____
__***___بدووووووبیاااااا_____***____
___***_________________***_____
____***____منتظرم!____***______
______***___________***________
________***__بای__***__________
__________***___***____________
____________*****______________
_____________***_____
salam dost aziz va ghadimi khobi? koja hasti be ma sar nmizani faghat Link mikoni dostan ro.laghal ye sar va ahval porsi bokon ke mordim ya zende hastim va in chiza? che khabar khob hasti shoma khosh migzareh tonesti ye sar be ma to rasht bezan :d
moafagh bashi
behshad
bye
سلام دوست عزیز، خسته نباشی ...
دلتنگ ناصریا آپدیت شد با :
یکسال گذشت و پدر نیست !!!
همراه با آهنگی از نوید عبداللهی برای پدرش ....
www.deltange-naseria.blogsky.com
٭٭٭ جاوید یاد و نام ناصریا ٭٭٭
موفق باشی . . . . .
سلام ماهی
منتظر مطالب جالب هستیم س کجاییییی؟؟
هر جا هستی موفق باشی
سلام دوست عزیز، خسته نباشی ...
دلتنگ ناصریا آپدیت شد با :
یکسال گذشت و پدر نیست !!!
همراه با آهنگی از نوید عبداللهی برای پدرش ....
www.deltange-naseria.blogsky.com
٭٭٭ جاوید یاد و نام ناصریا ٭٭٭
موفق باشی . . . . .
........#....................................# •*¨) ¸ .•*¨)
.......###..............................### •*¨) ¸ .•*¨)
.....######....**......**....###### •*¨) ¸ .•*¨)
....########....*...*....######## •*¨) ¸ .•*¨)
....#########....**...######### •*¨) ¸ .•*¨)
.....#########...@...######### •*¨) ¸ .•*¨)
......#########..@..######### •*¨) ¸ .•*¨)
........#########@######### •*¨) ¸ .•*¨)
..........########@######## •*¨) ¸ .•*¨)
........#########@######### •*¨) ¸ .•*¨)
......#########..@..######### •*¨) ¸ .•*¨)
....#########....@...######### •*¨) ¸ .•*¨)
....########...............######## •*¨) ¸ .•*¨)
....######.............…........###### •*¨) ¸ .•*¨)
.....####...............................#### •*¨) ¸ .•*¨)
.......#......................................# •*¨) ¸ .•*¨)
سلام ماهیییییییییییییی
خوبی
پست عالی بود
راستی عید کریسمس مبارک مبارشه
امیدوارم که سال خوبی رو طی کنی
موفق باشی
بای
سلام ماهی خانوم
خوبی؟
داستانات قشنگ بود
جوجه عقابه.......
باز کن چشمت را
خواب اینک کافیست
دل دگر زمزمهی یاد تو را
میبرد از خاطر
و من آن گمشدهام که برفتم پی تو
در رهی بس باطل
باز کن چشمت را
آن که عاشق شد و قلبی بسپرد
در زمستان تو مرد
آن که دل داد و قسم بر سر تو میآورد
دگر آهنگ تو را از یاد برد
سلام!
آپم
بدو بدو بیا!
منتظرتم!
بدویی ها!
قربانت یک آدم اینجوری!
سلام ماهی جان
عالی بود مرسی
دستت درد نکنه
خوبی خانومی؟
000000___00000
_00000000♥0000000
_0000000000000000
__00000000000000
____00000000000
_______00000
_________0
________*__000000___00000
_______*__00000000♥0000000
______*___0000000000000000
______*____00000000000000
_______*_____00000000000
________*_______00000
_________♥________0
_000000___00000___*
00000000♥0000000___*
0000000000000000____*
_00000000000000_____*
___00000000000_____*
______00000_______*
________0________*
________*__000000___00000
_______*__00000000♥0000000
______*___0000000000000000
______*____00000000000000
______*______00000000000
_______*________00000
________*_________0
_________*________*
_________*_______*
__________*______*
___________*____*
____________*___*
_____________*__*
______________**
_______________♥
سلام
داستانا جالب بود ولی حس کردم اینا برای کودکان زیر ۷ سال نوشته شده واسه همین هم خوندمش.:دی
این جلف بازی ها رو هم بذار کنار برو سر درست بچه . چه کعنی داره هشت و نیم صبح اینجا پلاسی؟؟؟؟ دههههه!!!!!!!!!!!!!!!۱
سلام خانمی. خوبی ؟
سخت مشغول پاس کردن درسایی .ایشالله ۲۰ بشی شایدم بیشتر٬
راستی من اون فرشته بیکارو مرتب میذارم سرکار.
مواظب خودت باش عموجون
سلام
ما دعا کردیم منتظریم ببینیم اجابت میشه یا نه...
موفق باشی
سلام
هم داستان هات قشنگ بود و هم اون غر غر هات
بچه بچسب به درس که وبلاگ واسه آدم نون و آب نمیشه
ولی خدایی یه سری هم به من بزن
جواب غر غر هات تو نظراتم رو هم دادم!
موفق باشی
سلام
حالت چطوره خوبی
ببخشین اگه یهو اومدم نظر دادم
خو ب چی کار کنم دلتنگ بودم
نیام نظر بدم؟؟؟؟یهو ی نمیام ... با اجاز صاحب خونه اجازه نظر دادن میخواهم:
از اینکه می بینم بخاطر خوب شدن من اینقدر شاد شدی خیلی خیلی خوشحالم
امیدوارم روز خوبی دیگری مثل روز قشنگ دیدار ..........!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوباره بیاد.....
از خدا تقاضای تجدید دیدار می خواهم
(دوستان نیکو واسه ادمی مثل جواهر میمونه ( جمله ای از خوددددددددم)
باور کن از نظری که دادای خیلی انرژ ی مثبت گرفتم
از اخر پستت با حال بود(فرشته بیکاریش بهتتتتر)