غلام عزیزم
دلبر شیرینم
آرام جانم
سلام!
چندیست که از شما بی خبرم اما خاطرتان آسوده، هرگز از یاد شما در لوح قلب و جانم نکاهیده ام! اگر از احوالات های اینجانبان ها خواسته باشید، فرزندانمان همگی خوبند، دوتای اولی رفته اند به کلاس اول ابتدایی، دوتای دومی به کلاس دوم، دوتای سومی به کلاس سوم و آخری هم که طفل شیرخواری بیش نیست. آخری را که خاطر مبارکتان هست؟ همانی که به طمع آن یک میلیون تومان اهدایی دولـت ساخته و پرداخته نمودیم و سپس دریافتیم که رودست خورده ایم! هی روزگار... بگذریم..
غلام من!
این روزها چه می کنید؟ آیا ایام به کام هست؟ دوستان و رفقا همگی در صحت و سلامت هستند؟ اوضاع خورد و خوراکتان چگونه است؟ این طور که از طریق انواع رسانه ها (از پنگول و خاله مهتاب بگیرید تا سخنگوی دولـت) خبرها می رسد، ظاهرا قرار است نفری هشتاد و یک هزار تومان برای هرکدام از ما بیاورند دم درب خانه مان! باورتان می شود غلام جان؟ پولدار شدیم! ثروتمند شدیم! اغنیا گشتیم! البته گفته اند که آن را هم مثل آن یک میلیون تومان کودکمان نمی توانیم بهش دست بزنیم و جیز است و اینها، اما همین که جلوی عدد حساب بانکی مان چندتایی صفر دیده می شود لذت بخش است دیگر، نه؟!!
غلام جان!
تازه ما کلی آینده نگری کرده ایم و هفت تا بچه (علی الحساب) درست کرده ایم! همین همساده هایی که تا دیروز مارا دست می انداختند، از دیشب به حال ما رشک می برند و غبطه می خورند و فرزندانمان را که می بینند آه حسرتی سر می دهند که : چه می شد این بچه ها مال ما بود؟!
آری غلام جان!
حالا حالا ها مانده تا این مردم حسود بفهمند که ما چقدر داناییم!
راستی تنها غلام زندگی ام!
شاید از نحوه ی نگارش و ادبیات حقیر حیرتزده گشته اید! دلیلش این است که یک ماهی است که به کلاس اکابر رفته و داریم درس ادبیات پارسی تلمذ می کنیم! تازه قرار است به همراه شمسی خانم و اخترملوک یک عدد روزنامه دیواری هم برای مسجد درست کنیم! البته در این راه پر مخاطره از فرزندان کلاس سومیمان نیز مدد خواهیم جست!
غلامم! آرام جانم! عشق افلاطونی من!
امیدوارم شما نیز همواره سرحال و شاد باشید و در ندامتگاه خود، دست از شرارت بردارید و اندکی جویای علم گردید تا مایع (!!) افتخار فرزندان هشتاد و یک هزار تومانی مان گردید! دیگر وقت گرانبها و پر ارزشتان را نمی گیرم. مراقب خودتان باشید و پاسخ نامه ام را هرچه زودتر بنویسید که سخت مشتاق دیدن آن کلمات گهربارتان هستم.
کودکانمان هفت عدد سلام گرم و صمیمانه برایتان پرتاب می نمایند!
خدافظ!
ماه در چمن خانم تحصیلکرده
*
*
*
پ.ن۱ : اینم از نامه ی ماه درچمن خانومتون! حالا بشینید منتظر تا جوابش بیاد!
پ.ن۲: آقا جریان اون مگس مزاحم یادتونه؟ خب من یکسالی بود دنبال این بودم که خطهای موبایلمو عوض کنم! چون می خواستم کسانی که خودم دوست دارم شماره های منو داشته باشن. بعد دیگه اینم شد بهونه و خوشحال و خندان اونها رو فروختم و خوشحال و خندان دوتا دیگه خریدم! حالا هر از گاهی چک می کنم ببینم اون قبلیا قسمت کی شده! انقده حال میده! اینم از تفریحات سالم ما!
دوستتون دارم مراقب خودتون باشین تا به زودی..
بازی یا پرسشنامه ی ساده جون!
ساده ی عزیزم (مادر شوهر گرامی) منو به این بازی دعوت کرده! کی جرات داره انجام نده؟!
میریم که داشته باشیم:
این واژها یاد آور چی هستن؟؟؟
هلو: یه دختر تپل سرخ و سفید!!
خدا: شبیه خورشید (چون از بچگی می گفتن خدا نوره)
امام حسین: نخل
اشک: شکست عشقی!!
کوه: خونه ی بچگی هامون توی مشهد (نزدیک یه کوه بود)
فرار از زندان(سریال): انگشت بریده!
هوش: یه پسر بچه ی ناز عینکی
ایمان مبعلی: مبل!!
ویولن:بیژن مرتضوی و زهرا (دوست صمیمیم که بعد از کلاسهای تست کنکور میرفت ویولون)
خواهر شوهر: خیلی بچه س !!
رنگ چشمات: قهوای
چه رنگی هستی؟: صورتی
جواب تلفن و کلا ارتباطات؟ بستگی به طرفش داره! مثلا با پدیده رکورد دوساعت و بیست دقیقه صحبت تلفنی در یک نوبت هم داریم! کسانی هم که زیاد مایل نیستم باهاشون هم کلام بشم تماس هام خیلی کمه و در صورتیه که مجبور بشم! (مخصوصا کسانی که همیشه آه و ناله می کنن غر میزنن و از مریضی و درد و غصه و شکست حرف میزنن)!
من: یه موجود پویا که سکون بی قرارم می کنه. عاشق و صادق و مهربون(بیش از حد) که گاهی باعث سو استفاده ی دیگران میشه. عاشق کتاب، عاشق ترجمه، عاشق پیتزا، عاشق حیوانات و عاشق اینترنت!
18. کلام آخر: یاد بگیریم ظرفیتمون رو ببریم بالا، همه رو دوست خودمون بدونیم و با همه دوستانه برخورد کنیم. اونقدر عاقل باشیم که کسی ازمون فرار نکنه و زیر سوال نبردمون. برای اعتماد دیگران احترام قائل بشیم و نشون بدیم لیاقت این اعتماد رو داریم.
19. کسایی که دعوت میکنم؟؟ (آقا نگفتین چندنفر) هر کس دوست داره انجام بده،،ولی خانومی (خواهر گلم) ٬ اون نیلوفر خانومی ، این نیلوفر خانومی، هویج خانوم ، شیمای عشق کفش تق تقی، نوشا و سحر جونم رو جدا دعوت میکنم... هرکی که بازی کرد خبر بده برم ببینم!
شاد با شید یه دنیا...
به همه ی کتابخوان هایی که نام گرامی ذبیح الله منصوری را تقدیس می کنند...
باشد که چشممان را بازتر کنیم...