:.★★:.

مامان قشنگم منو ماهی صدا می کنه. همیشه دلم میخواد بخندم و بخندونم...

:.★★:.

مامان قشنگم منو ماهی صدا می کنه. همیشه دلم میخواد بخندم و بخندونم...

تناقض!

ویرایش شد:  

** 

** 

**

 

بالاخره نفهمیدم که:
 

« سکوت » علامت رضاست  -

یا 

جواب ابلهان « خاموشی »‌است؟؟! 

 

پ.ن : 

زور بیخود زدن فقط به قلنبگی هرچه بیشتر چشم و چارتان می انجامد!
پس لطفا بی خیال شده و زندگی کنید!
با تشکر 

روابط عمومی آکواریوم ماهی خانوم اینا!!!

هالوی عزیز! تولدت مبارک!

امروز خدا جمبل و جادو کرده 

زشتی و پلیدی ها رو جارو کرده 

خورشید و زمین و آسمان هست هنوز 

امروز ولی یه برگ نو رو کرده 

از طنز و نمک٬ شعر و غزل های خودش 

تا خرخره در قالب «هالو» کرده 

چشمان عسل٬ لبان قلوه٬ دل پاک 

در خلقت تو شاعر پر مو کرده! 

اینها همه گفتم که بدانی «ماهی »

یک «مبارکه تولدت» برات سروده با اینکه شاعر نیست تا بگه خیلی دوستت داره و همیشه به یادته!!  

۰ 

 

دهههه!!! به قول استاد : 

چرا این مصرعش بالا بلنده؟!! 

.  

هالو جان! تولدت مبارک! 

استاد بزرگوار جناب آقای سید محمد رضا عالی پیام!  

با سلام و احترام٬
بدینوسیله مراتب تبریکات مال شده ی خود را خدمت شما و باعث و بانی این امر خیر تبریک گفته٬ امیدواریم سالیان سال به حیات خود در حیاط خود ادامه داده و از دست شاگردان خود - که بنده هم خودم را به صورت قاچاقی قاطی ماجرا می کنم- حرص بخورید! 

و اما... 

از آنجایی که همواره در دیار ما از زمین به آسمان می بارد٬ بنده از طرف شما این هدیه را تقدیم خودتان و دوستدارانتان و سایر بینندگان و شنوندگان گرامی می نمایم!
باشد که خاطره ی آن روز تاریخی در مقابل دانشگاه اصفهان در خاطرتان زنده گردد! 

شعری بسیار کوتاه و پرمعنا با صدای استاد:
آنکس که بداند... 

با آرزوی طول عمر با عزت و سلامتی و شادمانی.. 

شاگرد کوچک شما 

ماهی خانوم!  

.  

دوستتون داریم ایییییییییین هوااااااااااااااا: 

به قول خودتون:
 

کامنت؟؟ 

 

پست پایینی! 

 

 

زت عالی زیات!

ستایش...

برای سلامتی همه ی بیماران مخصوصا کودکان بیمار و مخصوصا ستایش کوچولو دعا کنید...

صبح تغییر...

سلام

دیروز میرحسین موسوی را دیدم!

در دانشگاه!
گفته بودند ساعت 10 می آید اما من و چندهزار نفر دیگر از ساعت 9 صبح رفته بودیم.

سالن از جمعیت منفجر بود و هنوز عده ی بسیار بسیار زیادی در محوطه بودند و نمیتوانستند  داخل شوند.

ساعت ده و نیم، آقای مهندس میر حسین موسوی و خانم دکتر زهرا رهنورد با حضورخود در سالن باعث شدند که جمعیت یک صدا فریاد شوق سر دهد و دانشگاه را به لرزه دربیاورد. 

*

من، ما، همه، پوستر در دست، با مچ بندهای سبز و پرچم های سبز و امیدهای سبز، یکصدا آزادی و رهایی از تحقیر را فریاد می زدیم. 

تحقیری که حاصل دولـت مـهـرورز بود و به قول یکی از نمایندگان دانشگاه، تنها ارمغانی که برای ملت داشت، مفهوم واژگون واژه ها بود! بند و اسارت به جای آزادی، رعب و وحشت به جای امنیت، گداصفت شدن انسان ها به جای پرورش عزت نفس، تورم و گرانی چند صد درصد به جای تعدیل قیمتها، و از دست دادن فرصت های طلایی اقتصادی با ایراد این شاهکار که :«من ایران رو با نفت بشکه ای پنج دلار هم می تونم اداره کنم»!!!


تحقیری که زن ها و دختر ها به جرم زن بودنشون باید تحمل می کردند و جرات دم زدن نداشتند. به قول خانم رهنورد، تصویب لایحه ی خفت بار تعدد زوجات بدون اجازه ی همسر، به قول نماینده ی دختران دانشگاه اصفهان، افتخار به این امر که تنها هنر زن،در خانه نشستن و زاییدن و ماندن در آشپزخانه است و رئیس دولت «مهرورز» با خنده ای مضحک، مباهات می کند که زنان خانه نشین شوند تا اقتصاد مملکت به دلیل مرخصی های زایمان بر زمین نماند!

در مملکتی که دوسوم روزهای اداری اش به علت تولد فلانی و شهادت فلانی تعطیل است، تنها سی روز مرخصی زایمان اقتصاد را می خواباند؟! 

 این اقتصاد همان بهتر که

کپه ی مرگش را بگذارد و بخوابد! 

* 


در کدام حکومت عده ای کنار خیابان می ایستادند و ناموس مردم را «دید» می زدند و سپس به آنها می گفتند که چرا باسن یا سینه ی شما اینگونه است؟؟!

کجای اسلام این را نوشته؟

کجای قرآن آمده است؟

این چه امنیتی است؟

من منکر ظاهر ناپسند برخی از زنان دختران نیستم که خود من که یک دخترم شرم دارم به آنان نگاه کنم، اما چرا تر و خشک باهم؟ چرا هیچکس به این فکر نیفتاد که برای دختران با ملایمت و در فضایی کاملا دوستانه توضیح دهد که آرایش خیابان باید متفاوت از مهمانی ها باشد؟

نگویید تذکر که به شما خواهم خندید!

ایراد تذکر با اخذ تعهد زمین تا آسمان تفاوت دارد!

سهمیه بندی جنسیتی دانشگاه ها از دیگر شاهکار این نخبه ی قرن بود!

کجای این دنیا علم و دانش به جنسیت افراد بستگی دارد؟!

چقدر از بودن زن در اجتماع می ترسند! چقدر وحشت دارند که زن به حقوق خود واقف گردد!

میر حسین موسوی در تمام جلسات همسر خود را نیز به همراه دارد. 

میرحسین سه فرزند دختر دارد.

من به میر حسین رای می دهم.

کسی که سه دختر دارد، می فهمد که دختران چه می خواهند.

پدر سه تا دختر، حتما از خود خواهد پرسید:«حقیقتا لباس ما معضله»؟؟؟

من به میرحسین رای می دهم.

من به تغییر نیاز دارم... 

* 

پی نوشت 1:

امروز هرکجا که تبلیغ انتخاباتی آقای موسوی را می دیدم، درست در همان نزدیکی ها تبلیغی از حاکم فعلی هم بود، با عبارتی که نوشته بود:«صبحی دیگر در راه است» و من بی طرفانه داشتم حساب می کردم که چند روز از این چهار سال واقعا «صبح» بوده است... 

*

پی نوشت 2 :

در تمام این«تبلیغات در کنار هم» ، یک نکته ای بدجور جلب توجه می کرد و آن این بود که فرد یا افرادی به هر نحوی که شده پوستر ها یا پلاکاردهای تبلیغات آقای موسوی را تخریب کرده بودند.

این بود تفاوت طرفداران رئیس جمهور فعلی و (ان شاالله) رئیس جمهور آینده! 

*

پی نوشت 3 :

وبلاگم تا حالا اینهمه حرف جدی یهو باهم ندیده بود!

دوستتون دارم، مواظب خودتون باشین تا به زودی...