:.★★:.

مامان قشنگم منو ماهی صدا می کنه. همیشه دلم میخواد بخندم و بخندونم...

:.★★:.

مامان قشنگم منو ماهی صدا می کنه. همیشه دلم میخواد بخندم و بخندونم...

یامقلب القلوب والابصار...

یا مقلب القلوب والابصار 

یا مدبرالیل و النهار 

یا محول الحول والاحوال 

حول حالنا الی احسن الحال 

**** 

**** 

 ای دگرگون کننده قلبها و دیده ها

 ای تدبیر کننده شب و روز 

 ای دگرگون کننده حال و احوال 

حال ما را به نیکوترین حالات تبدیل کن  

**** 

 **** 

ای خداوندی که چهار فصل را از پی یکدیگر می آری!
با لطف بی کران و مهربانی بی اندازه ات

برای ما در این بهار نو، بهترین ها را بخواه

غم ها را از دلهامان بشوی

و شادی را مهمان دائمی قلبمان نما

سلامتی و سرور وبرکت و شادابی را

بر ما و عزیزانمان ارزانی دار

و هیچکس را چشم انتظارآنچه می خواهد نگذار

چرا که تو بخشنده تر و مهربان تر آز آنی هستی که

ما تصور می کنیم... 

 

 

بهار! منتظرت هستم!
بهار! منتظرت هستم!
بیا به دعوت آغوشم!

بخوان ز چشمه ی خوشبختی

هزار زمزمه در گوشم

بریز باده ی خواهش را

به کام سوخته از هجرم

بسای دست نوازش را

به جعد ریخته بر دوشم

به یمن نم نم بارانت

غبار قهر ز دل شویم

در آفتاب درخشانت

حریر مهر به تن پوشم

بهار! متظرت هستم!
بهار! منتظرت هستم! 

 

دوستان گلم! 

سال نو بر همه ی شما مبارک 

امید آنکه سالی دیگر و در کنار یکدیگر 

بهترین ها را دریابیم  

بهار،نـیم بهار،ربـع بـهار، بهار را قسمت کردند؛بازارشان سکه شد!

سلامتی
سعادت
سیادت
سرور
سروری
سبزی
سرزندگی 

هفت سین سفره زندگیتان باشد.

موقع تحویل سال به ماهی قرمز توی تنگ 

نشسته توی سفره ی هفت سین نگاه کنید 

و یاد ماهی خانوم بیفتید!  

 سال گاوتون مبارک باشه!
ایشالا مثل گاو براتون مفید و پربار باشه!!
که حتی از کود و پشمشم استفاده کنین!! 

**:.عیدتون مبارک.:** 

 

دوستتون دارم٬ مواظب خودتون باشین تا به زودی...

ماهیتابه!

سلام به تمامی دوستان گل و نازنینم. 

امیدوارم همگی طبق معمول شنگول و منگول و غیره باشید!
اوضاع رو به راهه؟
امیدوارم همینطور باشه. 

می گم کسی مهر صدآفرین داره؟! 

یکی دوتا خونه هاش خالی مونده  

این بچه هم از همون اول علاقه ی وافری به مهر و استامپ داشت! 

 

 

 

بچه ها؟
به نظرتون پاسپورتشو اسکن کرده می خواد 

منو ترک کنه؟
همه باهم:
عشق من بموووووون 

دلواپسم نذاااااار 

بی تو نمی گذره 

این روز و روزگااار... 

 

 

 

خب دیگه مزه پرونی بسه!
بهتره که روحیه ی قدر دانی هم داشته باشیم 

همینجا من از طرف همه ی شما دوستان مقیم 

مملکت گل و بلبل 

از تمامی زحمتکشان عرصه ی خودروسازی 

تقدیر و تشکر به عمل می آورم! 

 

 

و دلیلش:
 

!!!! Welcome to the Hotel California 

!!! Such a lovely place...such a lovely place 

 

 . 

.

اینم یه تیکه ی بسیاااار باحال از طنز نویس باذوق  

امیرمهدی ژوله - از مجله ی چلچراغ:  

دلجویی: 

این هفته آنجلینا جولی به مرز کشور برمه و تایلند رفت، از اردوگاه پناهندگان بازدید کرد، بچه‌ها را دید، با آن‌ها بازی کرد و دستی بر سر و گوششان کشید. او قبلاً هم به عراق و سوریه و پاکستان رفته بود و از این قبیل فعالیت‌های انسان‌دوستانه و خیرخواهانه انجام داده بود، حتی چند بچه از اقصی نقاط جهان را به فرزندی قبول کرده بود. دستش درد نکند، اجرش با برد پیت؛ ولی خب سؤالی که این‌جاست آیا ایران مرز ندارد؟ آیا ما بچه‌های حیوانکی که نیاز محبتی، بازی‌ای، دست نوازشگری چیزی داشته باشند نداریم؟ آیا سر کودکان ما خار دارد؟!

اگر شانس ماست که برای ما و کودکان ما اپرا وینفری را می‌فرستند! 

 

دوستتون دارم مواظب خودتون باشین تا به زودی...

ها چی؟!

سلام به تمامی غنچه های تازه شکفته به باغ زندگی!

خوبین؟ سرحالین؟ امیدوارم که همینطور باشه.

چه خبرا؟

خانومی و جوجه ها و باباشون جمعه رفتن تهران و باز دلمون تنگولیده حسابی.

.

.

.

متاسفانه سوختگی دستم زودتر از اون چیزی که فکر می کردم خوب شد!
دوباره ظرف شستن افتاد گردن خودم!

از همه ی دوستانی که ابراز نگرانی کردن بسیار ممنونم.

ایشالا همیشه سالم باشین.

.

.

.

خوشحالم که آقای خاتمی قبول کرد کاندید بشه.

خوشم میاد ازش...

.

.

.

آقا اون دندون عقل رو که یادتون میاد؟! گفتم تازه جوونه زده؟
بعد از یک سال نه رشد می کنه نه برمیگرده بره همونجایی که بوده!!
تازه دکتره بهم گفت تابستون باید بیای بکشی!
گفتم هنوز که در نیومده!

گفت درمیاد تا اون موقع. خبر نداشت اگه دراومدنی بود تاحالا یه تکونی به اون هیکلش داده بود!

به هرحال که به شدت می ترسیم!

.

.

.

کتاب بادبادک باز اثر شگفت انگیز خالد حسینی رو خوندم.

چه کتابی بود.

بعد از مدتها که یک کتاب خریدم واقعا ازش لذت بردم.

توروخدا اگه کتاب خوب سراغ دارین بهم معرفی کنین.

دوباره کرمش افتاده به جونم که برم یه عالمه کتاب بخرم.

.

.

.

در پی اقدامات حیرت انگیز و محیرالعقول من برای کمک به افراد خانواده که بخشیش رو در پست قبلی با پیامدش خوندین، چند روز قبل با کمک خانومی تصمیم گرفتیم یه کیک خوشگل و خوشمزه درست کنیم.

خانومی از من خواست تا مواد اولیه ی کیک رو حاضر کنم تا مرحله ی بعدی رو برام توضیح بده.

منم همین کار رو کردم. منتها وقتی داشتم آرد رو پیمونه می کردم احساس کردم کمتر از دوپیمونه شد، برا همین یه کم دیگه با صلاحدید خودم بهش اضافه کردم!
خانومی وقتی داشت مواد رو چک میکرد، به آرد که رسید،

 گفت: ماهی این انگار بیشتر از دوپیمونه شده هاااا!!

من: نه عزیزم ! من کاملا دقیق اندازه گرفتم.

جواب داد: باشه پس بذار منم یه دور اندازه گیری تو رو چک کنم!
من: نه به جون خودم دو پیمونه ریختم.

اما کسی به من توجه نکرد و حاصلش شد دو پیمونه مانند تصویر زیر: 

 

.

.

اینم کیکش! 

جمعه شب هم شام خونه ی یکی از فامیلامون دعوت بودیم جاتون خالی.

خانومی کنار بچه هاش نشسته بود.

مامانم از من خواست براش یه دونه پرتقال پوست بگیرم و براش ببرم.

منم همین کار رو کردم و تا کسی حواسش نبود یه دونه شو گذاشتم دهنم که صرفا مزه شو بچشم!
واقعا کسی حواسش نبودهاااا!
بعدم برا اینکه تابلو نشه پرتقال بدبخت رو پرپرش کردم و گذاشتم توی بشقاب.

وقتی دادمش به خانومی، با خونسردی هرچه تمام تر شروع کرد یکی یکی پرهای پرتقال رو گذاشت کنار هم و ... 

 . 

.

.

.

.

هرچی از مخزن مهربونیامون استفاده کنیم،چیزی ازش کم نمیشه! 

.

.

.

دوستتون دارم، مواظب خودتون باشین تا به زودی...

می سوزانم پس هستم!

سلام بر همه!

خوبین شما؟!

امیدوارم سالم و سرحال باشین.

اگر از احوالات اینجانب خواسته باشید به رسم همیشه دیگه!
ملال و بلال و آره و اینا!
.

.

.

همچنان با دوقلوها (به قول آرش جولز و جولی) سرگرمیم تا احتمالا جمعه که برمیگردن تهران.

وای روز به روز بزرگتر می شن و خواستنی تر. 

حرکاتشون خیلی جالبه.

به قول خانومی شاید اینجوری بفهمیم مامان و باباها چه زحمتی برامون کشیدن.

.

.

.

دیروز نوبت دندونپزشکی داشتیم برای معاینه. واقعا وحشت داشتم!
یعنی من هزارو پونصد و نود و سه بار مردم و زنده شدم تا از مطب اومدیم بیرون.

اول مامان رفت بعد خواهری بعدم من.

تا منشی مامانمو صدا زد من به سکسکه افتادم از ترس!

خواهری که تا تونست بهم خندید.

می گفت دکتر مامانو صدا زده تو چرا می پری بالا؟!

خلاصه که سرانجام و نهایتا و فاینالی بهم گفتن دندونام مشکلی نداره!

بسی بسیار مشعوف گردیدیم کما فی السابق!

.

.

.

حالا از دندونپزشکی که اومدیم بیرون، رفتیم فروشگاه یه کمی خرید و اینا. بعدش من گاری خرید به دست! رفتم توی صف صندوق ایستادم. یه زوج جوانی هم توی صف کناری برای صندوق شماره ی بعدی منتظر ایستاده بودن و داشتن به صورت زیرزیرکی باهم حرف می زدن. از اونجایی که هر انسان سالمی اینجور وقتها گوشاش تیز میشه و نفسش حبس! منم دقیقا همین اتفاق برام افتاد!

توجه شمارو به این گفتگو جلب می کنم:

آقا- بیا شرط ببندیم

خانوم- آخه من مطمئنم

آقا- باشه اگه مطمئنی شرط ببندیم

خانوم- باشه من می گم قیمتش بالای 60هزار تومنه

آقا- منم میگم حدود 40هزارتومنه

خانوم-حالا شرط سر چی؟

آقا- اگه من بردم...ام م م ... شب یه دل سییییییر ******!!!!

خانوم- اهه! زرنگی!

من- !!

به جان خودم اگه یه ذره تحریفش کرده باشم!

.

.

.

سزای این فالگوش واستادنمو هم خیلی زود دیدم!

وقتی برگشتیم خونه، مامان خیلی سریع دست به کار غذا شد و منم خیلی سریع رفتم سراغ کتابم!

یه کم که گذشت، مامانم صدام زد که برم کمکش.

منم مشغول کمک شدم و اومدم یه قابلمه جابه جا کنم نگو قابلمه رو تازه مامان از روی شعله ی گاز گذاشته بود روی اپن و من هر پنج تا انگشت دست چپم رو چسبوندم به قابلمه و همانند بادکنکی که نخ دورشو باز کنن و شروع کنه به خالی شدن، عین موشک تو خونه می دوئیدم و می خوردم به در و دیوار و جیغ ویغ می کردم!

بدین ترتیب کلیه ی انگشتان دست چپم در راه خدمت به خلق برشته شد!

.

.

.

کامنت ها رو تائیدی کردم.

فکر کنم اینجوری بهتر باشه.

شایدم باز مثل قدیما نظرم عوض شه.

.

.

.

فکر کنم همین دیگه! 

********* 

اینم چند تا مارک معروف پس از بحران اقتصادی!!  

یاهو

 

 

.  

اپل

 

.  

سیتی گروپ

 

.  

ال-جی

 

دوستتون دارم٬ مواظب خودتون با شین تا به زودی...