:.★★:.

مامان قشنگم منو ماهی صدا می کنه. همیشه دلم میخواد بخندم و بخندونم...

:.★★:.

مامان قشنگم منو ماهی صدا می کنه. همیشه دلم میخواد بخندم و بخندونم...

بازی وبلاگی!

سلام به همه ی دوستان نازنینم.

امیدوارم سال خوبی رو شروع کرده باشین.

بی هیچ حرفی می رم سراغ بازی وبلاگی که دوست گلم جیغمولی دعوتم کرده بود البته برای عید که به علت مسافرت با تاخیر انجام میدم!

قراره توی این بازی چند مدل عیدی به دوستام بدم که اگه با عکس باشه بهتره!
لذا برو که رفتیم!!

 

مدل اعترافی :

راستش نمیدونم دقیقا باید به چی اعتراف کنم! یا اینکه اعتراف من چه جور عیدی میتونه برای شما باشه! اما خب دستور مقاماته دیگه!

تنها چیزی که از قدیم یادم میاد که خودم خیلی گناه بزرگی می دونمش و همیشه میترسم وقتی مردم فیلم این کارمو به مردم نشون بدن(!!) وقتیه که حدود 7-6 ساله بودم و توی بالکن خونمون از این کفتر چاهی ها لونه داشتن و من با میله ی آنتن سیخونکشون می کردم مامان و باباهه رو تا بترسن و پرواز کنن و من جوجه ها رو بردارم و باهاشون بازی کنم! حالا این زیاد ناراحتم نمیکنه! ناراحتیم از اینه که یه لونه ی گنجشک هم بود می رفتم یکی از بچه هاشو که چاق و چله بود برمیداشتم و آی ماچ می کردم آی ماچ میکردم! البته زودی می ذاشتمش سرجاش. یه روز رفتم دیدم اونو انداختنش یه کناری و بهش محل نمیذارن! روز بعد هم همه ی خانواده ش رفته بودن و اون طفلکی مرده بود و دورش پر مورچه و مگس زنبور شده بود... بعدها فهمیدم گنجشک ها وقتی یکی از بچه هاشون بوی آدمیزاد بگیره طردش می کنن. (این تنها چیزیه که هیچ وقت خودمو بخاطرش نمی بخشم!)

 

مدل اجدادی :

راستش از جدمون هیچ عکسی موجود نیست!

قدیمی ترین عکسی هم که از خودم اسکن کردم اینه! اول ابتدایی/دبستان سمیه/سال 1371/اسم معلممون: خانم احمدی. 

  

می دونم که خیلی ستمه اگه بخوام بگم منو تو عکس بجورین! اما اگه خواستین میتونین حدس بزنین! اگرم خودتون رو توی عکس دیدین که از یافتن شما دوست قدیمی مشعوفیم!

مدل هفت سینی:

عکس سفره ی هفت سین خودمون! اون ژله ی توی تنگ رو فامیلی خوردیم به اضافه ی پاستیل قورباغه و ماهی که تیکه پاره شدن! 

 

مدل خاطراتی :

سر کلاس گرامر پیشرفته، با یه استادی بودیم که با خودشم دعوا داشت. این یعنی اینکه هرگونه حرف که هیچی، هر نفس اضافی سرکلاس منجر به اخراجمون می شد از کلاس! درس هم چهار واحدی بود و کل زندگی ترم بعدمون به همین واحد بستگی داشت. و اصولا چون درست در همین مواقع بود که موتور شیطنت من روشن میشد، به جای جزوه نویسی ابتدا یک ستاره کشیدم، بعد تبدیلش کردم به ستاره ی دریایی، بعد بین هر دوبازو رو سایه زدم و ناگهان درحالیکه انگار کشف مهمی کرده باشم، به پدیده ی بدبخت گفتم: ببین پدیده! این یه ستاره ی دریاییه که زیر بغلاش مو در اومده! گفتن این جمله همانا و جویدن نیمکت از شدت خنده همان! استاد هم تا جون داشت ما رو جلوی همه ضایع کرد! اما به خاطره ی شیرینش می ارزید! 

 

مدل تنهایی هام کجا میرم؟:

بیشتر زمانی که دانشجو بودم، حالا یا تنها یا با دوستام پاتوقمون کنار زاینده رود بود. مخصوصا وقتی هوا سرد بود و رودخونه هم پر آب. وقتی هم که دلم می گرفت و حس کلاس رفتن نداشتم توی همین پارکهای حاشیه ی رودخونه قدم میزدم و فکر می کردم. 

گاهی هم توی پارک مطالعه ی دانشگاه که خیلی خیلی باصفا و دنج بود روی یه نیمکت دراز می کشیدم و معین گوش می کردم... یادش بخیر... 

 

مدل همینجوری 1 :

وقتی که مجبور شدم خودم به تنهایی درب یک عدد قوطی تن ماهی رو باز کنم! 

 

مدل همینجوری 2 :

توی کافی نت دانشکده، موردی مشاهده شد که یادش رفته بود تگ لباس جدیدش رو قبل از مصرف بکنه!

  

 

اینم هفت تا هدیه ی من به شما. چون خیلی از وقت بازی گذشته دیگه روم نمیشه کسی رو دعوت کنم. اما اگه کسی عشقش کشید و خواست یه چرخی توی عکساش بزنه و بازی رو انجام داد، حتما خبر بده بیام ببینم!

دوستتون دارم، مواظب خودتون باشین تا به زودی...

 

 

 

 

بوی عیدی...

یا مقلب القلوب والابصار 

یا مدبرالیل و النهار 

یا محول الحول والاحوال 

حول حالنا الی احسن الحال 

**** 

**** 

 یا مقلب٬ قلب من در دست توست 

یا محول٬ حال من سرمست توست 

کن تو تدبیری که در لیل و نهار 

حال قلب ما شود همچون بهار

**** 

 **** 

ای خداوندی که چهار فصل را از پی یکدیگر می آری!
با لطف بی کران و مهربانی بی اندازه ات

برای ما در این بهار نو، بهترین ها را بخواه

غم ها را از دلهامان بشوی

و شادی را مهمان دائمی قلبمان نما

سلامتی و سرور وبرکت و شادابی را

بر ما و عزیزانمان ارزانی دار

و هیچکس را چشم انتظارآنچه می خواهد نگذار

چرا که تو بخشنده تر و مهربان تر آز آنی هستی که

ما تصور می کنیم... 

 

بهار! منتظرت هستم!
بهار! منتظرت هستم!
بیا به دعوت آغوشم!

بخوان ز چشمه ی خوشبختی

هزار زمزمه در گوشم

بریز باده ی خواهش را

به کام سوخته از هجرم

بسای دست نوازش را

به جعد ریخته بر دوشم

به یمن نم نم بارانت

غبار قهر ز دل شویم

در آفتاب درخشانت

حریر مهر به تن پوشم

بهار! متظرت هستم!
بهار! منتظرت هستم! 

دوستان گلم! 

سال نو بر همه ی شما مبارک 

امید آنکه سالی دیگر و در کنار یکدیگر 

بهترین ها را دریابیم  


موقع تحویل سال به ماهی قرمز توی تنگ 

نشسته توی سفره ی هفت سین نگاه کنید 

و یاد ماهی خانوم بیفتید!  

  

*:.عیدتون مبارک.:**  

اینم هفت سین ما! 

 

پ.ن۱: شرمنده که دیر تبریک میگم٬ کامپیوترم اساسی ترکید! الانم با مصیبت این پست رو گذاشتم. ایشالا درست شد حتما به همه سر میزنم. 

پ.ن۲: آقا ماهی قرمز دارم ها! منتها چون توی آکواریوم بود نشد بذارمش تو سفره!:دی

دوستتون دارم٬ مواظب خودتون باشین تا به زودی...