:.★★:.

مامان قشنگم منو ماهی صدا می کنه. همیشه دلم میخواد بخندم و بخندونم...

:.★★:.

مامان قشنگم منو ماهی صدا می کنه. همیشه دلم میخواد بخندم و بخندونم...

حس خوب انتقام!

ساعت حدود سه بعد از ظهره و من کنار خواهر زاده ی کوچولوی نازم (ستاره) دراز کشیدیم تا بعد از یه صبح تا ظهر بازی و شیطنت٬ کمی استراحت کنیم.  

صدای وز وز چندش یه پشه ی گنده بک روی مخم راه میره! چندبار به روی خودم نمیارم و میگم: «ایشالا مگسه»! بسکه صداش بلند بود! یهو دیدم ستاره داره به شدت بدن کوچولوشو می خارونه! میبینم پشه هه نیشش زده و البته انگشت دست من رو!  

با نفرت اون پشه کش برقی رو بر می دارم و کشیک می کشم برای پشه! چند بار می بینمش و تا می خوام اقدام کنم غیب میشه! منم برای اولین باره که دارم از این وسیله ی برقی استفاده می کنم و تا میام ری-اکشن نشون بدم غیبش می زنه! بالاخره موفق شدم که گیرش بندازم! ستاره هم داره با هیجان نگاهم می کنه! پشه هه یکی دوباری صدای جرقه ازش بلند میشه! حسابی سوخته اما من -که هنوز انگشتم می خاره- ول کن نیستم و بازم دکمه رو میزنم تا حسابی برشته بشه!  ستاره با حرارت خاله ی قهرمانش رو تشویق می کنه. به شدت بوی سوختگی بلند میشه! و من تا شب از انتقام خشونت باری که گرفتم نهایت لذت رو می برم! شب ساعت دو به مامان می گم :«هنوز طعم جزغاله کردن اون پشه ی خونخوار زیر دندونمه»!!! مامان می گه: «خدا نکنه تو کینه ی کسی رو به دل بگیری»!! 

 

۱- با عرض سلام و خسته نباشید خدمت تمامی دوستان بنده از سفر بازگشتم! با تشکر از تمامی کامنت های محبت آمیز-تهدید آمیز شما! 

۲- به جان خودم هرکی بیاد اینجا از حقوق حشرات حرف بزنه به همون صورتی که در بالا گذشت٬ برشته ش می کنم!  

۳- به اینترنت زیاد دسترسی نداشتم نشد سر بزنم اما الان دارم قضاشو به جا میارم! دارم می خونمتون تا برسم به آخرین پست نخونده!  

۴- فعلا با اجازه!

آخ جووووووووون!!!

بالاخره منم صاحب لینکدونی گوگل ریدری شدمممممممم 

               دست نیلوفری نازم درد نکنه که زحمتشو کشیییید 

 

حالا هرکدومتون که آپ کنید لینکتون تپل میشه و میاد بالای بقیه ی لینکها 

                 نیلوووووووییییییی!! همچنان عاااااااااااشقتم 

محرمانه!!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

سه پرسش سقراط

 مهم: دوستانی که رمز مطلب بالا به  

* 

دستشون نرسید برای این پست 

 *

 کامنت  بذارن.

 

با عرض سلام و ارادت خدمت تمامی دوستان 

این چند روز رو از گذاشتن مطلب طنز خودداری می کنم 

تا ان شاالله بعد از شبهای قدر 

اگر کسی جایی رفت و ما توی ذهنش بودیم التماس دعای زیاد 

فعلا این ایمیل جالب رو که برام اومده اینجا می ذارم 

امیدوارم خوشتون بیاد: 

سه پرسش سقراط  

هر زمان شایعه ای روشنیدیدو یا خواستید شایعه ای را تکرار کنید این فلسفه را در ذهن خود داشته باشید!

در یونان باستان سقراط به دلیل خرد و درایت فراوانش مورد ستایش بود. روزی فیلسوف بزرگی که از آشنایان سقراط بود،با هیجان نزد او آمد و گفت:سقراط میدانی راجع به یکی ازشاگردانت چه شنیده ام؟

سقراط پاسخ داد:"لحظه ای صبر کن.قبل از اینکه به من چیزی بگویی از تومی خواهم آزمون کوچکی را که نامش سه پرسش است پاسخ دهی."مرد پرسید:سه پرسش؟سقراط گفت:بله درست است.قبل از اینکه راجع به شاگردم بامن صحبت کنی،لحظه ای آنچه را که قصدگفتنش را داری امتحان کنیم.

اولین پرسش حقیقت است.کاملا مطمئنی که آنچه را که می خواهی به من بگویی حقیقت دارد؟مرد جواب داد:"نه،فقط در موردش شنیده ام."سقراط گفت:"بسیار خوب،پس واقعا نمیدانی که خبردرست است یا نادرست.

حالا بیا پرسش دوم را بگویم،"پرسش خوبی"آنچه را که در موردشاگردم می خواهی به من بگویی خبرخوبی است؟"مردپاسخ داد:"نه،برعکس…"سقراط ادامه داد:"پس می خواهی خبری بد در مورد شاگردم که حتی درموردآن مطمئن هم نیستی بگویی؟"مردکمی دستپاچه شد و شانه بالا انداخت.

سقراط ادامه داد:"و اما پرسش سوم سودمند بودن است.آن چه را که می خواهی در مورد شاگردم به من بگویی برایم سودمند است؟"مرد پاسخ داد:"نه،واقعا…"سقراط نتیجه گیری کرد:"اگرمی خواهی به من چیزی رابگویی که نه حقیقت داردونه خوب است و نه حتی سودمند است پس چرا اصلا آن رابه من می گویی؟  

دوستتون دارم مراقب خودتون باشید تا به زودی...

خارج از گود..علی کریمی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.